آروان خبر//در مسجدسلیمان، شهری با حافظهای زخمی از نفت و فراموشی، صدای زوزه سگها دیگر تنها پژواک شب نیست؛ به بخشی از روز بدل شده، به بخشی از ترس، به بخشی از زیستن. سگهای ولگرد، بیآنکه بخواهند، به نمادی بدل شدهاند: نماد گسست میان انسان و شهر، میان مدیریت و مسئولیت، میان زیست و زیستپذیری. […]
آروان خبر//در مسجدسلیمان، شهری با حافظهای زخمی از نفت و فراموشی، صدای زوزه سگها دیگر تنها پژواک شب نیست؛ به بخشی از روز بدل شده، به بخشی از ترس، به بخشی از زیستن. سگهای ولگرد، بیآنکه بخواهند، به نمادی بدل شدهاند: نماد گسست میان انسان و شهر، میان مدیریت و مسئولیت، میان زیست و زیستپذیری.
در هفتههای گذشته، گزارشهایی از حمله سگهای بلاصاحب به کودکان و شهروندان منتشر شده است. یکی از تلخترین این موارد، حمله به کودک ششسالهای بود که از ناحیه سر و گردن دچار آسیب جدی شد. این حادثه، موجی از نگرانی عمومی را برانگیخت و شهردار را به واکنش فوری واداشت.
محمد خسروی، شهردار مسجدسلیمان، با ابراز تأسف از وقوع حادثه، از پایش مناطق حساس شهری خبر داد و اعلام کرد که طی چهار ماه گذشته، بیش از ۲۰۰۰ قلاده سگ بلاصاحب توسط نیروهای شهرداری جمعآوری شدهاند. او همچنین از بررسی تجربیات سایر شهرها، تغییر پیمانکار پروژه و تلاش برای بهکارگیری تیمهای تخصصیتر سخن گفت؛ اقدامی که بهگفته وی، با هدف ارتقاء کیفیت عملیات و رعایت اصول انسانی و زیستمحیطی صورت گرفته است.
خسروی به پیچیدگیهای اجتماعی این مسئله نیز اشاره کرد: مرز مبهم میان حیوانات رهاشده و حیوانات تحت مراقبت مردمی، که واکنشهای گاه متضاد شهروندان را در پی داشته و ضرورت بازنگری در شیوههای اجرایی را دوچندان کرده است.
با اینحال، واحد خدمات شهری همچنان بیشتر به اقدامات مقطعی و واکنشی متوسل شده تا سیاستگذاری بلندمدت. نبود پناهگاههای استاندارد، فقدان طرحهای جامع عقیمسازی، و نبود همکاری میان شهرداری، دامپزشکی و نهادهای مردمی، همگی نشانههایی از یک خلأ ساختاریاند؛ خلأیی که نهتنها در مدیریت حیوانات بلاصاحب، بلکه در فهم زیستبوم شهری و مسئولیت اجتماعی ریشه دارد.
سگهای ولگرد در این روایت تنها نیستند. آنها در کنار پسماندهای رهاشده، فضای سبز فرسوده و خیابانهای بینظم، بخشی از چهره واقعی شهرند؛ چهرهای که از پشت ویترینهای رسمی دیده نمیشود. آنها شهروندانی بیناماند، بیصدا، بیحق، اما حاضر. و حضورشان، پرسشی است از ما: از مدیران، از رسانهها، از شهروندان. پرسشی درباره نسبت ما با رهاشدگی، با ترس، با مسئولیت.
با اینحال، در دل این تاریکی، امکانهایی نیز نهفته است. روایتهای شهری میتوانند بستری برای بازخوانی بحران باشند؛ میتوانند شهروندان را از موضع ترس و انفعال، به موضع مشارکت و مطالبهگری سوق دهند. میتوان از این مسئله، پلی ساخت برای گفتوگو، برای همفکری، برای بازآفرینی. میتوان به جای حذف، به ساماندهی اندیشید؛ به جای اتلاف، به همزیستی؛ به جای واکنش، به سیاستگذاری.
مسجدسلیمان، با تمام زخمهایش، هنوز ظرفیت روایت دارد. هنوز میتوان از دل بحرانها، امکانهایی برای بازسازی اعتماد عمومی، تقویت مشارکت مردمی و بازخوانی هویت محلهها بیرون کشید. و شاید سگهای ولگرد، با تمام تلخی حضورشان، دعوتی باشند به دیدن، به شنیدن، به تغییر.
Δ