با سلام به شما.من حسن نصیر قاضی هستم و بنا به مستندات سجلی و گفته ی والدینم، دهم تیرماه۱۳۲۸ در مسجد سلیمان و در محله دره خرسون و تپه ای که مشرف به چاه شماره یک مسجدسلیمان، نخستین چاه نفت ایران و خاورمیانه بود بدنیا آمدم.دلیل اینکه خانه ما آنجا بود هم این بود که رئیس انگلیسی مرحوم پدرم، در آنجا به ایشان جایی برای ساخت خانه داده بود.جناب خدادادیان چنانچه می دانید؛ ما از طایفه ی نصیر از قوم بختیاری هستیم و در همزیستی مسالمت آمیز بختیاری ها، ترک های قشقایی و اعراب در سال های دور، پدرم در همجواری ترک های قشقایی به دنیا آمده بود و با درخواست مجاوران مهربان قشقایی از مرحوم پدربزرگم، نام ترکی”قوچعلی” برای وی انتخاب شده بود.کما اینکه برای عمویم هم نام “درویشعلی” و برای دو عمه ام نیز اسم های ترکی انتخاب شده بود.
مرحوم پدرم در سال۱۳۲۰ جزو اولین گروه های جوانان ایرانی بودند که به خدمت سربازی که آن زمان “اجباری” گفته می شد اعزام شده بود و از شهریور۱۳۲۰ خاطراتی داشت، بنابراین باید متولد حدود سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲ بوده باشد.بعد از پایان اجباری و با توجه به اینکه عمویم در آشپزخانه کمپانی مشغول به کار بود، پدرم نیز ابتدا بعنوان کارگر آشپزخانه به استخدام کمپانی درآمد و به مرور آموزش دید و به آشپز ماهری تبدیل شد.پدرم تعریف می کرد که یک زن انگلیسی به مدت نزدیک به دو سال به او و تعدادی دیگر، روش آشپزی غذاهای اروپایی و انگلیسی را آموزش داد و به همین دلیل در مدت کوتاهی پدرم نیز همچون عمویم به آشپزی ماهر با توانایی طبخ غذاهای ایرانی، هندی و انگلیسی مبدل گردید. پس از آن پدرم آشپز فردی انگلیسی به نام “مستر بِرَبس” شد.”بربس”، رئیس کل راه و جاده سازی و ساختمان کمپانی نفت بود و آن هنگام مشغول خانه و جاده سازی در مسجد سلیمان، هفتکل، اهواز و آغاجاری بودند.بربس، فوتبالیست خوبی هم بود و تشکیل تیم فوتبال در سال۱۹۲۴ میلادی در مسجد سلیمان را مستر بربس کارگردانی و ایجاد کرد.آقای حیدر دهقان که از کارکنان نیروگاه برق تمبی و فوتبالیست های مسجدسلیمانی بود نیز تایید کرده که مستر بربس فوتبال را یاد ما ایرانی ها داد. پدرم انسان منضبط و خوش لباسی بود و “بربس” بسیار از او راضی بود.تنها ایرادی که وجود داشت این بود که صبح ها گاهی دیر به محل کار می رسید!مستر بربس از پدرم می پرسد که؛ علی چرا دیر می آیی؟ و پدرم برایش توضیح می دهد که هر روز باید از منطقه تُل بُزان و روستای شان در حومه مسجد سلیمان خودش را به شهر برساند و بخاطر بُعد مسافت و نبودن وسیله نقلیه، گاه تاخیر دارد.اینگونه است که مستر بربس مجوز ساخت خانه بر فراز تپه مشرف به چاه شماره یک را برای پدرم صادر و پدرم خانه ای ساده در آنجا می سازد.همان خانه ای که من در آنجا متولد شدم.عمویم، درویشعلی هم مدتی بعد در کنار خانه ی ما، خانه ای برای خود ساخت و دیگر تپه در اختیار برادران نصیر قاضی بود.خلاصه اینکه؛ کودکی و نوجوانی من در کنار چاه شماره یک مسجد سلیمان گذشت و هر روز صبح چشمانمان با چشم انداز دکل چاه شماره یک روبرو بود. البته چاه شماره یک دیگر تعطیل و به موزه تبدیل شده بود و به مرور و با مجوز و بدون مجوز و به مرور خانه های دیگری نیز در دره خرسون ساخته شد و دیگر تبدیل به محله ای کارگری شده بود.در نبود امکانات و محدودیت های محله های مسکونی غیرمجاز، دکل چاه شماره یک، گاه نیز محل بازی و صعودهای کودکانه مان بود.من دوران دبستان در مدرسه سیروس درس خواندم اما بدلیل مشکلات اقتصادی و “بلک لیست” شدن پدرم مجبور بودم برای گذران زندگی کارکنم و ادامه تحصیل برایم میسر و فراهم نبود.
به جرم مصدقی بودن!مرحوم پدرم در جریان ملی شدن نفت از طرفداران جدی دکتر مصدق بود و با توجه به تجربه هایی که از کارکردن با انگلیسی ها و هندی ها و تحقیر و توهین به ایرانیان دیده و شنیده بود، ملی شدن صنعت نفت را رهایی از بند این تبعیض می دانست.به همین دلیل با ملی شدن نفت جزو کارگرانی بود که به اعتراض به اداره مرکزی کمپانی نفت یا همان “مین آفیس” در مسجد سلیمان رفته و اعتراض خود را به شدت به مهندسان و روسای انگلیسی کمپانی بروز داده بودند.غافل از اینکه این اقدام موضوعی نبود که از خاطر انگلیسی ها محو شود و حتما کسی نیز در همان ایام مسئول لیست برداری از کارگرانی بود که به طرفداری از مصدق به اداره مرکزی حمله کردههبودند. بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد سال۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق و بازگشت انگلیسی ها این بار در قالب شرکت بریتیش پترولیومBP و عضو کنسرسیوم نفتی، مرحوم پدرم در کنار خیلی از کارگران دیگر، جزو اخراجی ها بودند.به مرحوم پدرم، سیصد و پنجاه یا سیصد و شصت و پنج تومان به عنوان سابقه سنوات کاری اش پرداخت و عملا با عدم بکارگیری مجدد، اخراجش کردند.او در دیگر شهرهای نفتی خوزستان نیز به دنبال کار رفت اما در هرجا به او می گفتند که بلک لیست شده است و پیگیری هایش نیز به جایی نرسید.
بله.متاسفانه شرایط سختی بود.من نیز در نوجوانی و جوانی کارهای مختلفی را تجربه کردم.از دستفروشی و میوه فروشی تا کار در تعمیرگاه برقکاری خودرو و کار در خیاطی آقای ترکان که از خیاط های قدیمی مسجد سلیمان بود، اما دست سرنوشت و از طریق یکی از بستگانم بنام “بندر قاضیانی” مرا به فعالیت عکاسی کشاند.آقای قاضیانی با زنده یاد محمد روان خواه، مالک عکاسی ژیلا در مسجد سلیمان صحبت کرد و من از ۳۰شهریور۱۳۴۲ و سن حدود چهارده سالگی کارم را بعنوان کارگر عکاسخانه در آتلیه ایشان شروع کردم.
نخست عرض کنم که اولین عکاس آتلیه داری که در مسجد سلیمان فعالیت داشت، مرحوم محمد جان کیانی گندمانی، اصالتا از اهالی گندمان چهارمحال بختیاری بود که در محله ی نمره چهل آتلیه ی عکاسی داشت.او که پدر آقایان جمشید و هوشنگ گندمانی بود، جزو نخستین عکاسانی بود که برای شهروندان کار عکاسی انجام می داد. جالب است که بدانید در آغاز همشهریان ارمنی ما تمایل بیشتری به گرفتن عکس آتلیه ای داشتند و دلیل ایجاد عکاسخانه آقای گندمانی در محله ارمنی نشین نمره چهل نیز همین موضوع بود. عکاسی تهران متعلق به آقای جواد تهرانی که خود قبلا از کارکنان عکاسی ژیلا بود نیز مدتی بعد در نزدیکی عکاسی ژیلا ایجاد گردید و به ارائه خدمان عکاسی می پرداخت.آقای محمود زیبائیان که تُرک بود و همسر بختیاری داشت نیز به همراه برادرش، عکاسی برادران را تاسیس کرد.کنار پل نمره یک از سمت میدان نمره یک نیز عکاسی پل، متعلق به آقای میرزا صابری که اصالتا اصفهانی بود تاسیس گردید که همچون دیگر آتلیه های مسجد سلیمان گنجینه ارزشمندی از عکس های خانوادگی و پرتره ای شهروندان مسجد سلیمانی را در کنار عکس های پرسنلی ایشان، در این عکاسی قدیمی ایجاد شده بود. آقای حسین صابری نیز عکاسی سهیل را تاسیس کرده بود و آقای شهریاری نیز در نمره یک و کنار بانک تهران، عکاسی همایون را تاسیس کرد.یکی دیگر از برادران شهریاری در نزدیکی بیمارستان شیروخورشید و دکه معروف به دکه باباعلی، که خود بخشی از تاریخ شفاهی مسجد سلیمان بوده نیز عکاسی افشین را تاسیس کرد.دیگرانی نیز بودند که من البته حضور ذهن چندانی از ایشان ندارم و به ارائه خدمات عکاسی به شهروندان می پرداختند
بله عکاسان سرشناس و خبره ای در روابط عمومی شرکت نفت مسجد سلیمان حضور و فعالیت داشتند.آقای عباسی که اصالت اصفهانی داشت و همچنین آقای رحیمی منجزی که در چاپخانه شرکت نفت کار می کرد و عکاسی مطالب برای بولتن های نفتی را عهده دار بود. مرحوم احمدپور نیز از عکاسان شرکت نفت و بسیار ماهر و فعال بود.علیرغم فعالیت چنین عکاسان خبره ای، عکاسان آتلیه ای نیز بنا به علاقه خود یا در قالب پروژه های کاری به عکاسی از مراسم مختلف و برنامه های فرهنگی اجتماعی یا مسابقات ورزشی در مسجدسلیمان می پرداختند.به همین دلیل نیز هست که بخش مهمی از عکس های تاریخی و ارزشمند مربوط به مسجد سلیمان قدیم در آرشیو آتلیه داران قدیمی مسجد سلیمانی و خوزستانی گردآوری شده بود.
بله در اهواز عکاسی زایس و پس از آن نیز عکاسی امرداد را داشتیم.ضمنا من کارهای دیگری را نیز تجربه کردم.از جمله کار در واحد مونتاژ کارخانه فولاد آلیاژی چادرملو و جاهای دیگر که البته از موضوع گفتگوی ما خارج است، اما قلبم همیشه به عشق و یاد عکاسی و عکس و نگاتیو می تپد و این عشق و علاقه امروز با آرشیوداری از گنجینه ارزشمند عکس از صنعت نفت، مسجد سلیمان، خوزستان و ایران ادامه یافته است.
محرک اصلی و راهنمای من در این زمینه استاد منوچهر یاوری، از اساتید بزرگ ورزشی مسجد سلیمان و مولف کتاب؛”شهر من مسجد سلیمان” بودند که امیدوارم خداوند ایشان را حفظ کند. کتاب ایشان که درآمد، عکس های تاریخی ارزشمندی در آن منتشر گردید که برای نخستین بار بود بصورت عمومی منتشر می شد.با ایشان که از قبل آشنایی داشتیم تماس گرفتم و گفتم که من از این نمونه عکس ها زیاد دارم.استاد یاوری توصیه کرد که من عکس هایم را آرشیو سازی و مدون کنم.چنین شد که امروز و بعد از گذشت بیش از دو دهه من مجموعه ارزشمندی از بیش از ده هزار قطعه عکس و تعداد قابل توجهی نگاتیوهای عکس های تاریخی منحصر بفرد را در اختیار داشته و گردآوری کرده ام. اینجا باید از همکاری و در عین حال صبر و بردباری خانواده و فرزندانم تشکر کنم که در حالی که من بخش زیادی از وقت و البته سرمایه خود که در حقیقت متعلق به ایشان بود را به خرید و گردآوری عکس اختصاص دادم، با دیدن عشق من به این موضوع، همراهی ام کردند. – لطفا به تعدادی از مهمترین عکس هایی که در آرشیو شخصی شما موجود است اشاره بفرمایید. مجموعه متنوع و چنانچه نمونه ای را آورده ام و می بینید، بسیار جالب توجه هستند.بعنوان نمونه عکس هایی که توسط ابراهیم گلستان گرفته شده در آرشیو من موجود است.همچنین عکس های بسیار جالب و منحصر بفرد و کمتر دیده شده و برخی اصلا دیده نشده از مسجد سلیمان و اهواز قدیم و فعالیت های صنعت نفت.پرتره ها و عکس های ارزشمند و منحصر بفردی از افراد و شخصیت های تاریخی، فرهنگی، ورزشی و سیاسی که طی این سال ها یا خود گرفته ام و یا گردآوری کرده ام و آثار و ابنیه تاریخی و باستانی و شهرهای تاریخی ایران، بخشی دیگر از این آرشیو را به خود اختصاص می دهند که بخش زیادی از آنها را از افراد و مجموعه داران مختلف خریداری و گردآوری کرده ام.تصاویر مدیران و روسای سابق ایرانی و اروپایی شرکت نفت و معلمان و دبیران آموزش و پرورش در شرکت-شهرهای نفتی بخش دیگری از این آرشیو را به خود اختصاص می دهند. من همچنین به گردآوری بولتن ها و مجموعه های مصور نفتی نیز پرداخته ام که یکی از منحصر بفرد ترین آنها “راهنمای شهرستان مسجدسلیمان” منتشر شده توسط شهرداری مسجد سلیمان در دهه ی بیست هست که اطلاعات مستند و بسیار ارزشمند مصوری از تاریخچه نخستین شهر نفتی ایران و خاورمیانه دارد.جناب خدادادیان، من زندگی و سرمایه ام را صرف آرشیو سازی و گردآوری مجموعه ای کرده ام که به جرات می توانم بگویم در هیچ موسسه علمی یا فرهنگی و آرشیو تخصصی وجود ندارد.از عمر و سرمایه مادی و معنوی که در این راستا صرف کرده ام پشیمان نیستم و امیدوارم روزی این گنجینه ارزشمند را به اهلش برسانم تا پژوهشگران، دانشجویان و علاقه مندان داخلی و خارجی بتوانند بیش از الان از آن بهره مند شوند.
از شما متشکرم.اکنون به همراه فرزندانم مشغول لیست برداری و شناسنامه سازی این مجموعه هستیم و پس از آماده سازی لیست توصیفی و شناسنامه این گنجینه، اطلاعات بیشتری از این مجموعه را منتشر خواهم نمود. همچنین و همچون همیشه در خدمت دانشجویان و پژوهشگران ارجمندی نیز که نیازمند عکس و تصویر از موضوعات تاریخ نفت و تاریخ خوزستان و میراث صنعتی هستند، می باشم.در پایان از شما همشهری خوبم که فرصت این گفتگو را فراهم کردید، سپاسگزارم.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
سلام گرم حضور جناب دکتر خدادادی عزیز متن مصاحبه را خواندم بسیار برایم جالب و لذت بخش بود. مروری شد بر گذشته ام و خاطراتی که از دوران نوجوانی در ارتباط با عکاسی های قدیم مسجدسلیمان دارم واقعا یاد آن دوران طلایی شهرمان بخیر. از جنابعالی هم بخاطر انجام این مصاحبه سپاسگزارم و همواره برایتان موفقیت روزافزون خواستارم.
خیلی مصاحبه جالب توجه و خواندنی بود. چقدر خوبه که امثال شماها قدر ریش سفیدها و پیشکسوتها رو میدونن
Δ