اسفندیار عبداللهی فعال سیاسی:

حلقه گم شده پیشرف این مناطق عدم شناسایی بسترهای ذاتی و متناسب سرمایه گذاری است/ مردم شهر ما باید به نقطه ای برسند که در کلان کشور به اندازه خودشان اثر بگذارند

پایگاه خبری آروان خبر/ اسفندیار عبداللهی فعال سیاسی و اجتماعی متولد اسفندماه سال 1353 شهرستان لالی و فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه قم می باشد. وی نامزدی در اولین دوره انتخابات شورای شهر تهران را در کارنامه خود دارد. حضور عبدالهی در رده های بالای ستادی کاندیداهای اصلاح طلب از جمله سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، حسن روحانی و محسن مهرعلیزاده و همچنین سابقه حضور در شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و حزب جمهوریت از او چهره ای مطرح و فعال در جریان اصلاح طلبی ساخته است. وی از فعالان عرصه خبر و روزنامه نگاری نیز می باشد که مسئولیت ستون احزاب در خبرگزاری جمهوری اسلامی را در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی بعهده داشت. و هم اکنون بعنوان دبیر سرویس سیاسی و بین المللی سایت دیدارنیوز فعالیت می کند. در زیر گفتگوی ایشان را با سایت آروان خبر می خوانیم.

جناب عبداللهی عزیز باسپاس ازحضورتان دراین گفتگو، قبل از شروع؛ به عنوان یک فعال سیاسی اجتماعی این نام (مسجدسلیمان) چه چیزهایی را برای شما تداعی میکند؟

به نام خدای مهر و نیکی؛ حتما تفاوت می‌کند که در باره مسجدسلیمان از چه کسی پرسش کنیم. مسجدسلیمان شهر من است حتی اگر یک روز در آن زندگی نکرده باشم. شناسنامه من صادره و بیشتر اعضای خانواده‌ام صادره از مسسجدسلیمان است. به همین دلیل شاید نگاه چون منی به مسجدسلیمان متعصبانه و گفتاری در راستای ثنای وطن باشد. با این حال فارغ از اینکه فلسفه پایه گذاری مسجدسلیمان پیدایش نفت است اما این شهر در شراکت تاریخی با انشان و مال امیر ریشه در تاریخ دارد و اهالی آن از دل تاریخ و حماسه آمده اند. شهر من خاستگاه خوبان تاریخ است و تداوم حماسه خود را هنوز در شیرهای سنگی (بردشیر) جار می‌زند.

ازپیدا شدن نفت تا ملی شدن آن چه تاثیراتی این سرمایه برساختار اجتماعی- سیاسی مردم این منطقه داشته ؟

یقینا کشف نفت در مسجدسلیمان خود یک آغاز تاریخی و بیس یک تقویم جداگانه در تاریخ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تمدنی ایران است و بیشترین و اولین تغییرات و تاثیرات فرهنگی و تمدنی را اتفاقا خود مسجدسلیمان تجربه کرد. انگلیسی ها به عنوان اولین صاحبان و کاشفان نفت ایران تنها پول و صنعت با خود نیاورند بلکه نوع خاصی از فرهنگ، مدنیت و تجربه شهرنشینی و لوازم آن را هم با خود آوردند. به همین دلیل هم در دهه های ۳۰، ۴۰ و تا اوایل دهه ۵۰ مسسجدسلیمان و شهرهایی مثل آبادان و خرمشهر، مقصد جذاب گردشگران داخلی و خارجی شدند. لذا بخش زیادی از زندگی مدرن ایران امروز چه از نظر فرهنگی و ساختاری و چه از حیث شکلی مرهون و وابسته به اتفاقی است که صنعت نفت در مسجدسلیمان رقم زد. اولین تاثیر آن هم نظم جدید اجتماعی و جذب بخش زیادی از طوایف کوچ‌رو به سوی امکانات جدید شهری در این شهر بود. طبیعی است که این امر ملزومات و اقتضائاتی را هم بر ساختار سیاسی مردم مترتب کند و کرد.

مسجدسلیمان بزرگ درگذشته شامل شهرستانهای مسجدسلیمان امروز ،لالی،اندیکا وهفتکل میشد که بعدها هرکدام ازاین مناطق بعنوان شهرستانی جداگانه تقسیم شدند. این تقسیمات کشوری آیا توانست کمک به پیشرفت آنها داشته باشد؟

جغرافیای سیاسی و تقسیمات کشور در جهان مدرن بر یک سری پایه ها استوار است و بر اساس فاکتورهای جغرافیایی، قومی، فرهنگی و اقتصادی و غیره انجام می‌پذیرد. در ایران اغلب این مولفه ها رعایت نمی‌شود و معمولا هم از این تقسیمات نتیجه مشخصی گرفته نمی شود. مثال روشنش هم تقسیماتی است که در استان‌های چون اصفهان، چهارمحال و بختیاری، خوزستان، لرستان و فارس رخ داده. مثال زنده تر و گویاتر قرار گرفتن چندین شهر و یک جغرافیای بسیار بزرگ از لرهای عزیز بویر احمدی و ممسنی در استان فارس است، در حالی که اگر از ابتدا مولفه‌های فرهنگی، زبانی، قومی و جغرافیایی درست در نظر گرفته می‌شد، تقسیمات استان فارس و کهگیلویه شکل دیگری داشت و نورآباد ممسنی و فیروزآباد جز استان فارس نبودند. این مطلب به این معنی نیست که تقسیمات بخش‌هایی چون لالی، اندیکا و هفتکل و استقلال سیاسی و اداری آنها کار بدی است و نباید می‌شد. بر عکس معتقدم به دلیل حضور جمعیت قایل توجهی در این سه نقطه و شرایط کوهستانی منطقه این جایگاه اداری به نفع آنها است. فقط یک نکته مورد توجه من است و آن اینکه هرگز خط کشیدن روی نقشه و تبدیل یک بخش به شهر و غیره، توسعه و رفاه به دنبال ندارد و من معتقدم حتی اگر شرایط دهه ۷۰ امروز هم ادامه می یافت و هنوز فرماندار همه این شهرها در مسجدسلیمان می‌بود باز اتفاق مثبتی نمی‌افتاد. متاسفانه باید عرض کنم هیچ توسعه قابل توجهی در چهار شهر مورد ذکر اتفاق نیافتاده و از شهر اولین ها به آخرین ها مبدل شده ایم و این هم ناشی از سیاستگذاری های کلان مدیریتی در کشور است که فعلا و در این رسانه قصد ندارم به جزئیات و مصداق های آن بپردازم.

مسجدسلیمان نام های زیادی را یدک میکشد مانند(شهراولین ها ،پایتخت فرهنگی بختیاری ،شهرقهرمان۱۳ساله بهنام محمدی،پایتخت نفت خاورمیانه) اما ما شاهد هستیم این منطقه در حد همین نام ها مانده، دلیلش چیست و چرا با داشتن سرمایه های انسانی خارج ازمنطقه چه سیاسی-اقتصادی و چه علمی گره ای از مشکلات آن بازنشده است؟

ذکری از افتخارات فرهنگی و تاریخی تحت عنوان نام ها فرمودید، نام و تاریخ هویت اجتماعی و نوستالژیک ما را تقویت می‌کنند، بحث توسعه و توجه الزاما ربطی به این افتخارات ندارد و ریشه در همان سیاست کلان ملی و متاسفانه مرکز گرایی (پایتخت و مراکز استان ها) دارد. ضمن اینکه بر این باورم که در یک حکمرانی عادی و متعارف شهرها و مناطق بر حسب ظرفیت های اقتصادی طبیعی و موجود خود و سرمایه گذاری هایی که این جذابیت های طبیعی جذب می‌کند، رشد می کنند نه حمایت دولت یا دستور حاکمیتی.
از این رو امیدوارم به مدد و واسطه ظرفیت های طبیعی و ذاتی منطقه مانند گردشگری و دامداری و استفاده بهینه از باقی مانده ظرفیت معادن و نفت ، روزی شاهد توسعه همه جانبه در زادگاهمان باشیم.

حلقه گمشده پیشرفت این مناطق چیست و چه راه کارهایی وجود دارد؟

حلقه گم شده پیشرف این مناطق عدم شناسایی بسترهای ذاتی و متناسب سرمایه گذاری است. خورشید و آب دو سرمایه دائمی ما هستند که در حوزه تولید انرژی هیچ تلاشی نشده است. گردشگری نیز به همین صورت، گردشگری کوچ و “کوچ‌گردی” می‌توانست که موضوع جدی در توسعه منطقه باشد که در فصل¬هایی از سال تکرار می‌شود. دامداری به سبک خاص عشایر و گونه جدیدی از آن که به مراتع آسیب نرسد و زیر ساخت وجود داشته باشد یکی از ظرفیت های ذاتی منطقه است. پولی که ورزش می تواند به سمت این منطقه سرازیر کند بسیار چشم گیر است. مردم ما با توجه به فیزیولوژی و کاراکتر فرهنگی خاصی که دارند، می توانستند شهرهای خود را به مهد کشتی، ورزش های رزمی و قهرمانی تیمی چون فوتبال و والیبال تبدیل کنند و صنعت ورزش را فربه کنند. همه اینها هست، اما فقط و فقط مهندسی اقتصاد در حکمرانی است که یزد و کرمان بیابان آباد و توسعه یافته اند ولی ما تا این حد در جا می زنیم. البته متاسفانه شخصیت های سیاسی مسجدسلیمان که در مناصب حاکمیتی قرار گرفتند هرگز به پای مدیرهای معمولی کرمان و یزد هم نمی رسند و این اشکال و اختلال فرهنگی را باید آسیب شناسی کنیم. فراموش نکنیم که نمایندگان ما همیشه قومی انتخاب شده اند و این خود در توسعه مقطعی بخشی و عقب ماندن بخش دیگر تاثیر می گذارد

بگذارید از انتخابات صحبت کنیم. موضوع مشترک چهارشهرستان یعنی حوزه انتخاباتی… جناب عبدالهی این حوزه تا کنون نمایندگان مورد حمایت نظام مثل فروغی، چهره کشوری مثل رضایی و قهرمان مردمی همچون محمد شهنی را داشته است. به نوعی هرگزینه ای را که مثال بزنید در این حوزه نماینده بوده، اما سوالی که وجود دارد این است که چرا این مناطق پیشرفتی نداشته و خیلی از امتیازات گذشته آنها تبدیل به خاطره شده است ؟

در پرسش قبل عرض کردم. اولا باز در یک حکمرانی متعارف نماینده نمی تواند عامل توسعه باشد، مگر درصد ناچیزی. حکمرانی ما که متعارف نیست بین سنت و مدرنیه سرگردان است. دوم اینکه در چهارچوب همین نظام اداری سیاسی هم در مورد شهرهای چهارگانه بستر شناسی مناسبی نشده است و سرمایه گذاری بر این اساس جذب نشده است

نظرتان در خصوص انتخابات آینده چیست ؟

دو نگاه باید به انتخابات مجلس ۱۴۰۲ داشت. یکی نگاه سیاسی است که من به این نگاه و خاستگاه تعلق دارم و معتقدم از نظر سیاسی هرگز نباید وارد این بازی و این دور باطل شد. اگر و مگرهایی هم دارد که بارها در مقالات و یادداشت ها گفته ام. مهمترین آن این است که حاکمیت باید به مردم اطمینان دهد جمهوریت ایران را به آنها پس می‌دهد و شروع آن هم ترتیبات و تصمیماتی در مورد کیفیت و کمیت ارنج شورای نگهبان و تعیین تکلیف موضوع نظارت استصوابی است. نگاه دوم را بیشتر در شهرستان¬های غیر سیاسی با تمرکز اقوام یا دو قوم مهم شاهد هستیم. در این رابطه شهرستان های اینچنینی در هر شرایطی در انتخابات شرکت می کنند، چون رقابت بر سر گزینه قومی است. شاهد نزدیک و خودمانی آن انتخابات در دزفول، ایذه و باغملک و چهار شهر خودمان است. معمولا هم این مشارکت عدد و آمار قبولی را به حاکمیت می‌دهد ولی عملا تاثیری در کلان سیاست ایران ندارند. اما خب در همین حد معتقدم مردم شهرهای زادگاه ما به نقطه ای برسند که در کلان کشور به اندازه خودشان اثر بگذارند، اتفاقا همین انتخاب های بی اثر قومی باعث شده بیش از نصف نمایندگان پارلمان از افرادی تشکیل شود که آمده اند که قدرت و ثروت را تجربه کنند و چهار سال هم زمان تلف می کنند تا راه و چاه چاق شدن را بیاموزند. به همین دلیل به هیچ وجه انتخابات شهرستانهای قومی را به سود کشور نمی دانم.

در پایان با سپاس از وقتی که در اختیارمان گذاشتید، اگر سخنی ناگفته مانده است بفرمایید؟

تشکر می‌کنم و گفت‌وگو با آروان افتخاری است. بخصوص که رسانه شهر خودم است و مصاحبه با شما رنگ و بوی دیگری دارد. حرف پایانی آرزوی من است. آرزو دارم، بچه‌های لر و بختیاری در هر گوشه کشور را در بالاترین سطح علمی و اجرایی و اجتماعی ببینم، اما یک حسرت خود را نمی‌توانم نگویم و آن اینکه ما از غیبت یک تشکل، انجمن یا سازمان رنج می‌بریم و برای تاثیر گذاری بر مسائل بزرگ ملی واقعا نیاز به یک تشکل داریم. تشکلی که مطالبات ما را در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیگیری کند به گونه‌ای که بتوانیم در سطح ملی تاثیرگذار باشیم. از همین رسانه پیشنهاد می‌کنم ایلات لر و بختیاری برای ایجاد و تاسیس یک تشکل بزرگ در کشور گرد هم آیند.