ساسان اشکش ؛آروان خبر//در دل منطقهی شیخمندی مسجدسلیمان، سازهای خاموش سالهاست که بیصدا ایستاده است؛ اسکلت بتنیای که روزگاری قرار بود مأمن درمانی کارکنان شرکت نفت باشد، اما امروز به نماد فراموشی و بیتوجهی بدل شده است. این پروژهی بیمارستانی در دوران مدیریت غلامحسین بابادی بر شرکت نفت آغاز شد؛ با تأمین زمین، عقد قرارداد […]
ساسان اشکش ؛آروان خبر//در دل منطقهی شیخمندی مسجدسلیمان، سازهای خاموش سالهاست که بیصدا ایستاده است؛ اسکلت بتنیای که روزگاری قرار بود مأمن درمانی کارکنان شرکت نفت باشد، اما امروز به نماد فراموشی و بیتوجهی بدل شده است. این پروژهی بیمارستانی در دوران مدیریت غلامحسین بابادی بر شرکت نفت آغاز شد؛ با تأمین زمین، عقد قرارداد با پیمانکار، و پیشرفت تا مرحلهی اسکلتسازی. هدف آن، توسعهی خدمات درمانی برای بیماران تحت پوشش شرکت نفت و تسهیل دسترسی کارکنان ساکن در مناطق دورافتاده بود.
در همان زمان، بیمارستان قدیمی شرکت نفت همچنان فعال بود و هست؛ اما ظرفیت محدود و تمرکز خدمات در مرکز شهر، نیاز به گسترش جغرافیایی خدمات درمانی را دوچندان کرده بود. پروژهی شیخمندی میتوانست مکملی برای بیمارستان موجود باشد و با توزیع خدمات، عدالت درمانی را در میان کارکنان صنعت نفت تقویت کند.
با این حال، پس از خروج بابادی از مدیریت شرکت نفت، پروژه متوقف شد. سازهی نیمهتمام، بیهیچ پیگیری اجرایی یا مالی، به حال خود رها شد و سالهاست که چون زخمی در چشمانداز منطقه باقی مانده است.
بررسیها نشان میدهد که توقف این پروژه دلایل متعددی داشته است:
– تغییر مدیریت و اولویتهای سازمانی: با تغییر مدیرعامل، پروژه از اولویت خارج شد و تمرکز مدیریتی به سمت نگهداری بیمارستان موجود رفت. – عدم تأمین مالی در دورههای بعدی: بودجهای برای ادامهی ساخت بیمارستان جدید اختصاص نیافت و پیگیریهای مالی متوقف شد. – تمرکز بر بازسازی بیمارستان فعلی پس از زلزله: زلزلهی سال ۱۳۹۸ مسجدسلیمان، آسیبهایی به بیمارستان موجود وارد کرد و منابع مالی به سمت ترمیم آن سوق یافت. – نبود طرح جایگزین یا تغییر کاربری مشخص: پس از توقف، هیچ برنامهای برای بهرهبرداری از سازهی نیمهتمام ارائه نشد و بنا به حال خود رها شد.
هرچند بیمارستان قدیمی شرکت نفت همچنان فعال است، اما پروژهی شیخمندی میتوانست با ایجاد زیرساختی جدید، نهتنها خدمات درمانی را گسترش دهد، بلکه بهطور غیرمستقیم بر توسعهی منطقهی محروم شیخمندی نیز اثرگذار باشد. اشتغالزایی، بهبود راههای دسترسی، و ارتقاء جایگاه منطقه در نقشهی خدماتی استان، از جمله پیامدهای مثبت آن بود.
اکنون، این سازهی نیمهتمام بیش از هر چیز به نمادی از فرصتهای از دسترفته بدل شده است؛ سرمایهای که میتوانست موتور محرک توسعه باشد، در پیچوخم بیتوجهیها گم شد.
خوشبختانه، پیگیریهایی صورت گرفته و گویا مدیریت جدید شرکت نفت در حال بررسی احیای این ملک با کاربریای متفاوت است؛ از جمله تبدیل آن به مرکز خدماتی، آموزشی یا درمانی . این تصمیم، فرصتیست برای بازنگری در نقش اجتماعی شرکت نفت در منطقه. اگر این احیا با نگاه مسئولانه، مشارکت اجتماعی و توجه به نیازهای واقعی مردم همراه شود، میتواند نهتنها سازهای خاموش را زنده کند، بلکه اعتماد ازدسترفتهی مردم منطقه را نیز بازگرداند.
Δ