نفت؛ حکمرانی و سیاست خارجی /در آستانه پنجم خرداد، سالروز آغاز عصر نفت در ایران

حسین ملکی،کارشناس ارشد علوم سیاسی// کشف نفت در مسجدسلیمان در سال ۱۹۰۸ میلادی (۱۲۸۷ شمسی) نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران به‌شمار می‌رود که به‌سرعت این کشور را در کانون رقابت‌های ژئوپلیتیکی قدرت‌های بزرگ قرار داد. کشف نفت در این منطقه نه‌تنها نقطه آغاز بهره‌برداری صنعتی از منابع طبیعی ایران بود، بلکه مقدمات […]

حسین ملکی،کارشناس ارشد علوم سیاسی// کشف نفت در مسجدسلیمان در سال ۱۹۰۸ میلادی (۱۲۸۷ شمسی) نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران به‌شمار می‌رود که به‌سرعت این کشور را در کانون رقابت‌های ژئوپلیتیکی قدرت‌های بزرگ قرار داد.
کشف نفت در این منطقه نه‌تنها نقطه آغاز بهره‌برداری صنعتی از منابع طبیعی ایران بود، بلکه مقدمات حضور عمیق و پایدار دولت بریتانیا در جنوب کشور را فراهم ساخت، حضوری که با گذشت زمان از حوزه صرفاً اقتصادی فراتر رفت و به لایه‌های تصمیم‌گیری سیاسی، امنیتی و حتی فرهنگی ایران نفوذ یافت. در چارچوب امتیازنامه دارسی، و سپس از طریق تأسیس شرکت نفت انگلیس و ایران، دسترسی انحصاری بریتانیا به منابع نفتی ایران، سلطه‌ای ساختاری و درازمدت بر اقتصاد ملی ایجاد کرد.
در دوره سلطنت رضاشاه پهلوی، به‌رغم ایجاد اصلاحات گسترده در ساختار اداری و نظامی، و نیز اجرای برنامه‌های مدرنیزاسیون اقتدارگرا، وابستگی دولت به منابع نفتی تحت کنترل بریتانیا همچنان ادامه یافت. رضاشاه با نگاهی واقع‌گرایانه به جایگاه استراتژیک نفت در ساختار بین‌المللی، به‌جای تقابل مستقیم با منافع بریتانیا، ترجیح داد از طریق مذاکره به تجدید قرارداد دارسی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی مبادرت ورزد، اما آنچه تحت عنوان «لغو امتیاز دارسی» و «قرارداد جدید نفتی» معرفی شد، در واقع تنها تغییراتی ظاهری بود که از نظر ماهوی، تداوم تسلط شرکت نفت انگلیس و ایران بر منابع نفتی کشور را تضمین می‌کرد.
با اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰، فضای سیاسی کشور دستخوش دگرگونی‌های گسترده‌ای شد. تضعیف اقتدار دولت مرکزی، افزایش نفوذ شوروی و بریتانیا، و در عین حال رشد تدریجی نهادهای مدنی و آزادی مطبوعات، بستری فراهم آورد تا گفتمان استقلال طلبی ملی و انتقاد از استعمار خارجی و تسلط آن بر منابع کشور به‌تدریج در میان نخبگان، روشنفکران، روحانیون و نمایندگان مجلس گسترش یابد. در این دوران، نفت از سطح یک کالای اقتصادی فراتر رفت و به عنصر مرکزی در مباحث ملی‌گرایانه بدل شد. مخالفت‌ها با سلطه شرکت نفت انگلیس و ایران، نه تنها در سطح انتقاد از نابرابری‌های قراردادی باقی نماند، بلکه به‌صورت تدریجی، به مطالبه‌ای بنیادین در راستای بازپس‌گیری حاکمیت ملی مبدل گردید. همین زمینه تاریخی بود که در اواخر دهه ۱۳۲۰، با تأسیس «جبهه ملی ایران» به رهبری دکتر محمد مصدق، به شکل‌گیری جنبشی گسترده برای ملی شدن صنعت نفت ایران انجامید. دکتر مصدق با تکیه بر ارزش های ملی گرایانه و ضرورت تحقق استقلال کشور، طرحی جامع برای خلع ید از شرکت نفت انگلیس و بازگرداندن مدیریت نفت به دولت ملی تدوین کرد، و با موفقیت آن را از مسیر نهادهای قانونی و نمایندگی مردمی، یعنی مجلس شورای ملی، به تصویب رساند. تصویب قانون ملی شدن نفت در اسفند ۱۳۲۹ و نخست‌وزیری دکتر مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰، نقطه اوج مبارزات آزادی خواهانه ملت بود، که در آن تلاش شد نظام حکمرانی ایران از ساختاری رانتی، وابسته و سرکوبگر، به الگوی حاکمیت پاسخگو و متکی به اراده مردم انتقال یابد.
دولت مصدق که با پشتیبانی گسترده مردم و نیروهای ملی‌مذهبی بر سر کار آمد، در صدد بود با ملی‌سازی صنعت نفت، نه‌تنها منافع ملت را بازپس گیرد، بلکه الگوی تازه‌ای از حکمرانی مبتنی بر قانون، شفافیت و آزادی را به اجرا درآورده و نظام دموکراسی را در ایران بنا نهد. مصدق در سیاست خارجی خود بر اصل «موازنه منفی» تأکید داشت؛ به این معنا که ایران نه باید تحت سلطه بریتانیا قرار گیرد، و نه در مدار نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بیفتد.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را باید نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران دانست که نه‌تنها سرنوشت دولت ملی دکتر محمد مصدق را رقم زد، بلکه مسیر تحولات سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی ایران را تا انقلاب ۱۳۵۷ تحت تأثیر قرار داد.
پس از کودتا، ساختار بهره‌برداری از نفت ایران در قالب کنسرسیومی جدید در سال ۱۳۳۳ شکل گرفت که در آن سهم شرکت‌های نفتی غربی ـ از جمله شرکت‌های آمریکایی، بریتانیایی، هلندی و فرانسوی ـ مشخص شد، و مدیریت، قیمت‌گذاری، فروش و صادرات نفت خارج از کنترل دولت ایران قرار گرفت.
با گسترش نارضایتی‌های اجتماعی در اواخر دهه ۱۳۵۰، به‌ویژه در پی افزایش تورم، کاهش اشتغال، و تضعیف توان خرید اقشار متوسط و پایین، شکاف‌های اجتماعی که پیش‌تر به‌واسطه دلارهای نفتی پنهان مانده بودند، آشکار شدند. در کنار این تحولات، ساختار بسته حکمرانی، سرکوب احزاب مستقل، و وابستگی آشکار شاه به آمریکا، موجی از اعتراضات مردمی را رقم زد که در سال ۱۳۵۷ به انقلابی فراگیر انجامید. از منظر تحلیلی، نفت در این دوره نه‌تنها موجب شکل‌گیری ساختار استبدادی ـ رانتی حکومت پهلوی دوم شد، بلکه با حذف مشارکت مردمی، زمینه‌ساز بحران مشروعیت و فروپاشی سیاسی گردید.
اکتشاف نفت در پنجم خرداد۱۲۸۷ سرآغاز ورود ایران به روزگار نفتی و آغاز تاثیر نفت در حکمرانی و سیاست ایران بود.