فرشید خدادادیان پژوهشگر تاریخ نفت و میراث صنعتی کتاب”آمبولانس سیاه”، مجموعه داستانی به قلم دکتر عباس رضوی پیرانشاهی، توسط انتشارات هورات در تهران منتشر شد. دکتر رضوی پیرانشاهی، متولد ۱۳۴۰ در مسجد سلیمان و دانش آموخته رشته تاریخ و مدرس دانشگاه، انتشار این مجموعه داستانی را راهکاری برای رهایی از تجربه های سخت گذشته […]
کتاب”آمبولانس سیاه”، مجموعه داستانی به قلم دکتر عباس رضوی پیرانشاهی، توسط انتشارات هورات در تهران منتشر شد. دکتر رضوی پیرانشاهی، متولد ۱۳۴۰ در مسجد سلیمان و دانش آموخته رشته تاریخ و مدرس دانشگاه، انتشار این مجموعه داستانی را راهکاری برای رهایی از تجربه های سخت گذشته عنوان نموده و در مقدمه کتاب آورده است؛ کتاب “آمبولانس سیاه” در آعاز تلاش من برای رها شدن از یک سری خاطرات ناخوشایند، اما واقعی دوران کودکی بود.روزی به خواهر زاده ام که دستی در علوم پزشکی داشت گفتم؛ که هنوز گیج و منگ و مبهوت با همان آمبولانس سیاهی که جنازه عزیزانم را با خود برد و شاهد بودم همچنان می روم!به توصیه ی خواهر زاده ام برای جلسات مشاوره با یک مشاور یا روانشناس آماده می شدم و به همین دلیل و برای اینکه بتوانم مطالب و مسائلم را به شکل بهتری بیان کنم شروع کردم به نوشتن مواردی که در ذهنم در تمامی این سال ها همراهم آمده بود. عنوان فرعی کتاب؛ “مرگ از نگاه کودک” است و شامل سه داستان یا به تعبیر متن کتاب؛ “بخش” است.در بخش اول با عنوان؛ “من به هیچ آمبولانس سیاهی تُف نکردم” شخصیت اصلی داستان کودکی است که نسبت به یک وسیله مدرن یعنی خودروی حمل جنازه مسئله دارد.در حقیقت، یکی از سنت های خرافی در بین مردمان این بود که با دیدن خودرو حمل جسد برای دور ماندن و گریز از مصیبت و معضل آن، آب دهان را به کرات تُف می کردند!چالش این تضاد بین باور خرافی و یک مظهر مدرن به شکل اتومبیلی برای حمل جسد، این بود که وقتی از نزدیکان کسی در آمبولانس سیاه بود دیگر چگونه می توانست با دیدن آن خودرو که به سمت سردخانه نگهداری اجساد یا گورستان می رفت، تُف کند؟! در داستان دوم؛ “دایی اش اینگونه حُکم کرده بود” نیز به همزمانی این سنت و مدرنیزاسیون نفتی مواجه هستیم.آنجا که عقرب(گادیم)شخصیت داستان را در حین قاطی کردن علیق برای گاو در طویله نیش می زند و در درمانگاه بیمارستان شرکت نفت OPDدرمان می شود.تجربه های زیسته نویسنده در نگارش این داستان نیز موثر بوده است و به خصوص این موضوع و این داستان برای کسانی که تجربه های مشابه در همزیستی با بستگان نزدیک خود دارند قابل توجه و تامل است. دکتر رضوی همچنین در کتاب خود و بعنوان یک شاهد عینی، لحظه کشته شدن زنده یاد “اسفندیار موسوی” از جانباختگان شهر نفتی مسجد سلیمان در جریان انقلاب پنجاه و هفت، “تاریخ شفاهی” آن روزگار شهر اولین ها را نیز برای مخاطب ارائه نموده که در نوع خود ارزشمند و منحصر بفرد است.گزارشی بدور از اغراق و شعارزدگی های مرسوم در بیان چنین مواردی. داستان سوم و آخر کتاب، از نظر زمانی، با دو داستان دیگر فاصله زمانی تقریبا زیادی دارد.شخصیت داستان یعنی “دایی” و ویژگی های شخصیتی و روحی و جایگاهی که همواره در ذهن نویسنده داشته است.البته در این داستان که کوتاه تر از دو داستان قبلی کتاب است نیز نویسنده سعی کرده همچنان به سبک روایت وفادار باشد، اما مفهوم انسان، توانمندی و به مرور ناتوان و رنجور شدن انسان در مفهوم کلی آن و در روایت شخصی آن، شکل بیان و نگارش خاص خود را می طلبیده است. کتاب “آمبولانس سیاه” در قطع رُقعی و در یکصد و یک صفحه توسط چاپ و نشر “هورات” در تهران منتشر شده و در پُشت جلد آن، این بخش ها از کتاب برای معرفی اش انتخاب شده اند؛ ؛؛بودا:ای راهبان، قلم بردارید تا من از رنج برایتان سخن بگویم.گویا بودا وصف حال ما می کرد وقتی از رنج سخن می گفت!تولد رنج است، پیری رنج است و مرگ رنج! بودن با آن کسی که انسان او را دوست نمی دارد رنج است و دوری از آن کس که انسان او را دوست می دارد، رنج!؛؛ و در ادامه متن پشت جلد، این بخش از داستان نخست کتاب انتخاب شده است؛ ؛؛غوغای شده بود!من دیدم که او را در موجی پیچاندند،همان موجی که مادر بزرگ را هم با آن پیچانده و درون آمبولانس سیاه گذاشته بودند.همان ماشینی که وقتی آن را از دور می دیدیم چند مرتبه پشت سر هم و سریع به طرف آن تُف می کردیم! بعدها که فهمیدم آن تف های به سمت آمبولانس برای این است که مُرده می برد.از آن پس من به هیچ آمبولانس سیاهی…!؛؛ مراسم رونمایی و معرفی کتاب “آمبولانس سیاه” به زودی در تهران برگزار خواهد شد و پس از آن، کتاب در کتابفروشی های تهران، البرز، خوزستان، چهارمحال بختیاری و اصفهان، برای تهیه علاقه مندان توزیع خواهد شد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
Δ